درباره وبلاگ

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه... با خبر باش که من غرق گناهم همه شب... صدايت در گوشم زمزمه مي شود و نگاهت در ذهنم مجسم ولي... من تو را مي خواهم نه خيالت.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب شکسته و آدرس lovebeterkon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 178
بازدید کل : 39299
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

FreeCod Fall Hafez

document.write(""+"<"+"/sc"+"rip"+"t>");

<-PollName->

<-PollItems->

قلب شکسته
_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_
پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 19:26 ::  نويسنده : moslam       


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 19:24 ::  نويسنده : moslam       


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 19:21 ::  نويسنده : moslam       


پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 19:17 ::  نويسنده : moslam       


دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 22:38 ::  نويسنده : moslam       

لیلی گفت:  موهایم مشکی ست، مثل شب، حلقه حلقه و مواج،
             دلت توی حلقه های موی من است.
             نمی خواهی دلت را آزاد کنی؟
             نمی خواهی موج گیسوی لیلی را ببینی؟
 
مجنون دست کشید به شاخه های آشفته بید و گفت:
             نه نمی خواهم، گیسوی مواج لیلی را نمی خواهم.
             دلم را هم.

لیلی گفت:  چشمهایم جام شیشه ای عسل است، شیرین،
             نمی خواهی عکست را توی جام عسل ببینی؟
             نمیخواهی شیرینی لیلی را؟

مجنون چشمهایش را بست و گفت:
             هزار سال است عکسم ته جام شوکران است، تلخ.
              تلخی مجنون را تاب می آوری؟

لیلی گفت:  لبخندم خرمای رسیده نخلستان است.
             خرما طعم تنهایی ات را عوض می کند.
             نمی خواهی خرما بچینی؟

مجنون خاری در دهانش گذاشت و گفت:
             من خار را دوست تر دارم.

لیلی گفت:  دستهایم پل است.
             پلی که مرا به تو می رساند.
             بیا و از این پل بگذر.

مجنون گفت:  اما من از این پل گذشته ام.
             آنکه می پرد دیگر به پل نیازی ندارد.

لیلی گفت:   قلبم اسب سرکش عربی ست.
             بی سوار و بی افسار.
             عنانش را خدا بریده، این اسب را با خودت می بری؟

مجنون هیچ نگفت.
لیلی که نگاه کرد، مجنون دیگر نبود؛ تنها شیهه اسبی بود و رد پایی بر شن.
لیلی دست بر سینه اش گذاشت، صدای تاختن می آمد.....



دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 22:31 ::  نويسنده : moslam       

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری ؟ چرا عاشقم هستی ؟

پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم

دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!

پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم

دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم . شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!

پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی

چون صدای تو گیراست

چون جذاب و دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه و بافکر هستی

چون به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

نامه بدین شرح بود :

 عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم ..... اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ...... چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم ..... آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ...... پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

نه

و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم!!!!!!!!!



دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 15:41 ::  نويسنده : moslam       

 

خودت خواستی بری باشه
 

ولی کاش نجابت عشقم درک کرده باشی


 

کاش ...باشه این اخرش


 

وقت وداستدلم میلرزه


 

دستام میلرزه


 

 


 

ولی باشه


 

بهت نه نمیگم


 

میرم


 

من که باید از این خاک برم


 

میرم


 

شایدم زودتر


 

باشه عشقت تو قلبم خاک میکنم


 

ولی بعدش دلمم تو همین جا


 

همین لحظه


 

خاک میکنم


 

میشم از سنگ


 

هیچ کسی باور نمیکنم


 

هیچ عشقیو


 

نه باور دارم


 

نه خواهم داشت


 

من یه بچه بودم


 

دلم پر از مهر بود


 

پر از محبت


 

کاش میشد از دنیا برم


 

تا هیچ دلتنگی در کار نبود


 

خدایا


 

ببر منو


 

خداحافظ برای همیشه


 



دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 11:55 ::  نويسنده : moslam       

کاشکی تورو، سرنوشت ازم نگیره
می ترسه دلم، بعد رفتنت بمیره
اگه خاطره هام یادم می یارن تو رو
لااقل از تو خاطره هام نرو
کی مثل من واسه تو
قلب شکسته اش می زنه
آخه کی واسه تو مثل منه؟

بمون دل من فقط به بودنت خوشه
من و فکر رفتنت می کشه
لحظه هام تباهه بی تو
زندگیم سیاهه بی تو، نمی تونم



دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : moslam       

تنها امید من که نا امیده
امیده من دوباره ته کشیده
لحظه به لحظه فکر نا امیدی
این لحظات امونم و بریده

اون که می گفت با دستای دل من
از قفس بی کسی آزاد شد
چی شد که با گریه ی من شاد شد
با شبنم اشک من آغاز شد

از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم
خواستم دلم یه گوشه ای بمیره
خسته شدم چه انتظار سختی
یکی بیاد جون من و بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد
نبضم با ضربه های معکوس مرد
قلب من از خستگی خوابش گرفت
این دل نا امید و مایوس مرد

شاید صدای زخمیه دل من
مرحم زخم های دل تو باشه
شاید که قصه ی جدایی من
نزاره هیشکی از کسی جداشه



دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : moslam       

روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم
تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی
آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی

سکوت قلبت و بشکن و برگرد، نزار این فاصله بیشتر از این شه
نمی خوام مثل گذشته که رفتی، دوباره آخر قصه همین شه

روزای سخته نبودن با تو، دور نبودنت و خط کشیدم
تازه م یفهمم اشتباهم این بود، چهره ی عشقم و اشتباه کشیدم
عشق تو دار و نداره دلم بود، اومدی دار و ندارم و بردی
بیا سکوتت و بشکن و برگرد، که هنوزم تو دل من نمردی